نورالهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و تسلیت شهادت مولا الموحدین علی (ع) امروز ماجرای که در روزهای پایانی عمر حضرت رسول اکرم (ص)اتفاق افتاد را خدمت شریفتان عرض می کنم باشد که خداوند ما را نیز بجهت حب مولا علی (ع)از علم بی پایان خود بی نصیب نگرداند رسول اکرم(ص) در یکی از روزهای پایانی عمر شریف خود به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: نزدیک بیا تا در گوش تو سخنی بگویم: امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ برخی صحابه درباره محتوای این نجوا، فرمود: آن حضرت، هزار باب علم بر روی من گشود که از هر دری هزار در گشوده میشود. یعنی رسول گرامی(ص) یک میلیون مطلب علمی را یکجا به من آموخت. البته اگر قائل به کثرت شویم از یک میلیون هم بیشتر خواهد شد . آنگاه از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: آیا رسول خدا(ص) تاریکی که در چهره ماه و روشنی که در آفتاب خورشید است به تو آموخت؟ حضرت فرمود: آری و آن این که خداوند سبحان میفرماید: (وجَعلنا اللیّل و النَهار ایتین فَمحَونا ایة الَّیل و جَعلنا ایة النهار مُبصرة)از سؤال و جواب مزبور، مشخص میشود که نحوه تعلیم پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) ارائه رموز و اسرار و باطن قرآن بوده است نه ظاهر لفظی آن، زیرا این معنا را از ظاهر آیه نمیتوان استفاده کرد، چون ظاهر آیه شب و روز است نه شمس و قمر.پیامبر گرامی(ص) در همین محاوره محرمانه به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: این که خداوند سبحان میفرماید: (إن الذین امنوا و عَملوا الصالحات أُولئک هم خیر البَریة) مقصود تو و پیروان توست و این که میفرماید: (إن الذین کَفروا ... أُولئک هم شَر البَریة) درباره دشمنان دین و منحرفان از کوی تو نازل شده است (بحار،7،182).
خدایا در ظهور اقامون و مولامون حضرت مهدی (عج)تعجیل بفرما
ما رو در دنیا از هدایت حضرت رسول(ص)واهل بیتش(ع) و در اخرت از شفاعتشون بی نصیب نفرما
به ما توفیق شیعه بودن واقعی رو عنایت بفرما امین یا رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
از اخلاق پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله)
و در اخلاق حضرت همین بس که خدایش دربارهاش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم»بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت از ایناقیانوس پرفیض برگیریم، و انها را بکار بندیم ازرسول الله الگوى زندگى بگیریم که قرآن فرمود: «و لکم فى رسولالله اسوه حسنه» .
1) ایشان آن قدر متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف» مىنامد یعنى به زمین نگاه مىکرد و سر را کمتربالا مىبرد، او چناندر برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مىآورد و کمترسر را بلند مىکرد چون پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظهاى از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
2 )یکى دیگر از نشانههاى تواضع و خلق حسنه اش این بود که همیشه دزر سلام کردن پیشقدم می شد.و هرگز ملاحظه نمىکرد که آنفرد بزرگ استیا کوچک، دانشمند استیا بىسواد، ثروتمند استیافقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون هیچ گونه ملاحظه اى سلام مىکرد و می فرمود برای سلام دهنده 99 حسنه و برای جواب دهنده 1 حسنه نوشته می شود
3)پیامبر هرگز بدون جهتسخن نمىگفت، و سخنان او یا موعظه و پند بود یا امر به معروف .و نهی از منکر ، تمامسخنانش سودمند بود و یک کلمه، پوچ و بىارزش سخن نمی گفت «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحىیوحى» .
4) و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذکرو یاد خدا. و اگر حضرت مىخندید از تبسم تجاوزنمىکرد زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئونانسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرفمخلوقات.
5) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقتوارد مجلس مىشد، هر جا که جاى خالى بود مىنشست، و مانند خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستند، چرا که آن جا که انسان بزرگ مىنشیند والا است نه آنکه انسان بزرگ باید در جاى والا نشیند.
6) پیامبر آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچ گاه صدا را بلند نمىکرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشىبرخوردار بود و کسى در مجلس پیامبربلند سخن نمىگفت «و اغضض من صوتک» و دستور هم همین بود کهکسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکمفوق صوت النبى» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت لذا مجلسش همواره رام و باوقار بود.
7) «لایقطع على احد کلامه» هرگز سخن کسى را قطع نمىکرد و تاشخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمامشدن سخنش آرام پاسخش را مىگفت. و چنان اصحابش را تربیت کردهبود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساکتمىشده و سراپا گوش مىشدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاهسخن حضرت تمام مىشد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند هریک به نوبتحرف مىزد.
8) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مدنظر قرارگیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاهمىکرد «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس
9) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین» او تنها باثروتمندان مجالست نمىکرد بلکه با فقرا و مستمندان نیزهمنشین بود و اگر با ثروتمندان مىنشست به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.
بسم الله الرحمن الرحیم
وظائف مسلمانان در برابر پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله)
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما به عده ای از وظایف مومنان که قرآن از آنها یاد مىکند، اشاره مىنمائیم
1-اطاعت از پیامبر (ص)
در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مىگردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مىشود.
در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.
رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مىگردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مىگردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مىگردد.
قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مىکند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.
الف: گروهى که بر اطاعت رسول فرمان مىدهند و قرائن گواهى مىدهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مىکند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.
ب: گروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مىکند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مىدهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مىکند و داراى احکام و خصائص مىگردد.
آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مىشویم:
- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».
شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مىباشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.
- «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».
در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مىگردد.
- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مىورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامنگیر آنان گردد».
جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .
مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرائط پیامبر، مبلغ احکام نیست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که باید دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد. و ایات دیگر که موید این مطلب است
ایات (نور /62)(احزاب /6) (احزاب /36)(حجرات /1) (حجرات /7)
این آیات که نمونه آنها در قرآن فراوان است ایجاب مىکند که مسلمانان وظیفه دارند که در مسائل سیاسى و قضائى نظامى و... به او مراجعه کنند و از سخنان او تخلف و تخطى ننمایند و در حقیقت قلمرو لزم اطاعت را روشن مىسازند.
2- احترام پیامبر (ص)
تکریم بزرگان و ارج نهادن بر شخصیتهاى الهى با اعتقاد به عبودیت و بندگى آنها، تعظیم خداى سبحان است، احترام آنان نه تنها از این نظر است که انسانهاى کاملى بودند که راه سعادت را به روى انسانها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگیزه دیگرى در کار است که عارفان را به احترام و تعظیم آنها وا مىدارد و آن، ارتباط محکم و پیوند استوار آنها با خدا است که آنى با او به مخالفت برنخاسته و پیوسته مجریان فرمانهاى خدا و پویندگان راه کوى او بودند.
روى این اساس هر نوع تکریم و تعظیمى که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضاى حق، و فداکارى و جانبازى آنان در گسترش آیین او، مایه بگیرد، در حقیقت تعظیم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست مىداریم و احترام مىگذاریم از این نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق مىورزیدند، و خدا نیز آنها را دوست مىداشت.
قرآن این حقیقت عرفانى را در آیهاى بازگو مىکند و مىفرماید:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم» (آل عمران /31).
«اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید (در این موقع) خدا شما را دوست مىدارد و گناهان شما را مىبخشد و خدا بخشایشگر و رحیم است».
در این آیه مهر به خدا علت پیروى از پیامبر گرامى (ص) معرفى گردیده به گونهاى که گواه مدعیان دوستداران خدا، پیروى از رسول گرامى اعلام شده است، و نکته آن همان است که یادآورى شد که هر نوع گرایش به پیامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقیقت اظهار علاقه به مقام ربوبى است و همگى از یک عشق ریشهدار به خدا سرچشمه مىگیرد.
در تکریم پیامبر گرامى همین بس که قرآن یک رشته از افعال خدا را در عین انتساب به خود، به رسول گرامى نیز نسبت داده واز هر دو با هم یک جا نام مىبرد و مىفرماید:
«ولو انهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون» (توبه /59).
«اگر آنان به آنچه که خدا و پیامبر او داده راضى گردند و بگویند خدا ما را کافى است، خدا از کرمش و پیامبر او به ما مىدهند ما به سوى خدا توجه داریم».
آیات وارد در مورد احترام پیامبر، بر دو گروهند:
- آیاتى که به طور کلى دستور احترام مىدهد.
- آیاتى که انگشت روى موارد جزئى مىگذارد و نمونههائى را ارائه مىکند ما در این بخش از هر دو قسمت آیاتى را متذکر مىشویم:
الف: دعوت به تکریم و احترام
قرآن در آیاتى جامعه اسلامى را به تکریم و بزرگداشت پیامبر دعوت مىکند و مىفرماید: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذیراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلاً» (فتح /8-9).
ما تو را اى پیامبر! گواه و بشارت دهند و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و اورا کمک و احترام کنید و او (خدا) را صبح و عصر تسبیح بگوئید».
ب: متانت در سخن گفتن
در این مورد به آیه ای که در سوره «حجرات» وارد شده است، اکتفاء مىورزیم:
«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصوتکم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون»(حجرات /2).
«اى افراد با ایمان! صداى خود را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و با او بلند سخن نگوئید (فریاد نزنید) همانطور که با یکدیگر بلند سخن مىگوئید، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بین برود».
این احترامات مخصوص زمان پیامبر نیست - اگر پیامبر در حال حیات احترام دارد پس از وفات نیز همان احترام را خواهد داشت، حتى موقعى که عایشه در شهادت حسن بن على (ع) در کنار قبر پیامبر (ص) سروصدا به راه انداخت و به کمک دستهاى از دفن فرزند پیامبر کنار قبر جدش جلوگیرى به عمل آورد، حسین بن على (ع) براى خاموش کردند وى این آیه را خواند:
«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى» سپس این جمله را فرمود: «ان الله حرم من المؤمنین امواتا ما حرم منهم احیاء: خداوند انجام هر نوع عملى را که درباره شخص مؤمن در حال حیات او تحریم کرده، در حال مرگ وى نیز تحریم نموده است» 3
همانطور که دانشمندان از این آیه فهمیدهاند این قبیل احترامات به پیامبر عظیم اختصاص ندارد، بلکه همه پیشوایان اسلام، و علما و اساتید و پدران و مادران و عموم بزرگان از این گونه احترامها باید برخوردار باشند، از این جهت در حرمها و آستانههاى مقدس، باید از داد و فریاد و امثال آن، خوددارى نمود.
3- مجادله با پیامبر ممنوع است
مجادله و استدلال با مسلمات طرف بر ضد او، یکى از طرق استدلال است که در اسلام به آن دعوت شده است آنجا که خدا به پیامبر دستور مىدهد که «وجادلهم بالتى هى احسن» (نمل /125) با آنه با شیوهزیبا به جدال برخیز».
ولى مع الوصف مجادله و مناقشه با پیامبر حرام و ممنوع است و مقصود آن همان «مراء» و تعصب بر باطل مىباشد، چنانکه مىفرماید:
«و من یشاقق الرسول من بعدما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصیراً» (نساء /115).
«هر کس که با پیامبر پس از روشن شدن نشانه حق، به جدال برخیزد و از غیر راه مؤمنان پیروى کند وارد دوزخ مىسازیم چه سرانجام بدى است».
جمله «من بعد ما تبین له الهدى» بیانگر همین واقعیت است و این که هدف را «مناقشه» حقیقت یابى نبوده و جز لجاجت، چیزى در کار نباشد.
با این بیان مفاد دیگر آیاتى که مجادله با پیامبر را نکوهش مىکند، روشن مىگردد چنانکه مىفرماید:
«یجادلونک فى الحق بعدما تبیین (انفال /6): با تو پس از روشن کردن واقعیتها مجادله مىکنند».
این نوع مجادلهها که براى حقیقت یابى و واقع بینى صورت نمىگیرد، حرام و ممنوع است ولى اگر طرف به خاطر درک حقیقت از در جدال وارد شود و سرانجام پس از روشن گشتن حق، از حق پیروى نماید هرگز حرام نبوده و پیامبر نیز به این نوع مذاکرهها گوش فرا مىدهد و مجادله مردم نجران با پیامبر این نوع از مجادله بود قرآن آن را در سوره آل عمران آیههاى 59 - 60 نقل نموده است .
4- ایذاء و آزار پیامبر حرام است
یکى از محرمات در اسلام، ایذاء مسلمان است و این حکم به پیامبر اختصاص ندارد ولى تحریم آن درباره پیامبر، از تأکید بیشترى برخوردار است از این جهت در آیات قرآن روى تحریم ایذاء پیامبر تأکید شده مىفرماید:
«ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و اعدالهم عذاباً مهیناً» (احزاب /57)
«آنان که خدا و پیامبر او را آزار مىدهند، در دنیا و آخرت، مورد لعن الهى قرار مىگیرند و براى آنان در آخرت عذاب خوار کنندهاى است».
5- وظیفه مسلمانان نسبت به فرزندان او
شعار همه پیامبران الیه این است:
«و ما اسلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین» (شعراء /109)
از شما براى اداء پیامهاى خدا مزد و پاداشى نمىطلبیم، پاداش فقط بر پروردگار جهان است».
اصولاً کارى که براى خدا است باید مزد آن نیز بر عهده او باشد و نباید از دیگران مطالبه شود.
گذشته از این، اعمال ارزشمند و بزرگ آنان بالاتر از آن است که بتوان با درهم و دینار بر آنها ارزش گذارد و آن را با «زخارف» دنیا معاوضه نمود.
از این جهت قرآن پاداش پیامبر را چنین معرفى مىکند: و مىفرماید:
«وان لک لاجراً غیر ممنون» (قلم /3) براى تو پاداش عارى از منت است».
ولى در عین حال قرآن در آیهاى به گونه دیگر سخن مىگوید و یادآور مىشود که پاداش تلاشهاى من در راه هدایت شما مودت نزدیکان من است:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى (شورى /23).
بگو مزد و پاداشى از شما نمىخواهم جز دوستى نزدیکان من».
و در آیه دیگر یادآور مىشود که اجر و پاداشى که از شما خواستهام به نفع شما است چنانکه مىفرماید:
«قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى االا على الله و هو على کل شىء شهید»(سبأ /47).
«بگو آنچه را که به نام مزد طلبیدهام به سود شما است، اجر من بر خدا است و او بر همه چیزشاهد و ناظر است»
زیرا همین دوستى خاندان رسالت، که در آیه 23 شورى اجر رسالت قرار گرفته است صد در صد آثار تربیتى داشته و باعث ارتباط نزدیک با آن بزرگوار مىباشد چون دوست داشتن گروهى که جانسین پیامبر و بازگو کننده احکام و مربى جامعه اسلامى هستند، پیوسته ملازم با آگاهى انسان از فروع و اصول اسلام و موجب اطاعت و پیروى از دستورات آنان است، در این صورت دوستى آنان مایه نجات جامعه و سعادت اجتماع مسلمین است و نفع چنین مودتى به خود جامعه باز مىگردد و در نتیجه، درخواست مودت نسبت به اهل بیت، دربرگیرنده درخواست عمل به متن شریعت است
و شکى نیست که دوستى با این خاندان و مراوده با آنان، مایه آگاهى انسانهاى تشنه، از حقائق نورانى اسلام، و موجب تکامل فکرى و علمى امت است و علم و آگاهى از متن شریعت، انسان را به سوى عمل کشیده سرانجام انسان، راهى به سوى خدا پیدا مىکند.
6- درود بر پیامبر (ص)
قرآن یکى از وظایف مؤمنان را این مىداند که بر او درود بفرستند چنانکه مىفرماید:
«ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (احزاب /56).
«خدا و فرشتگان بر پیامبر درود مىفرستند اى افراد با ایمان بر او درود بفرستید، و تسلیم وى شوید».
محدثان نقل مىکنند: وقتى این آیه نازل گردید مردم از پیامبر پرسیدند که چگونه بر تو درود بفرستیم پیامبر فرمود: بگوید: «اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم»
7- خیانت بر پیامبر (ص) حرام است
خیانت بر مؤمن مطلقا حرام و درباره پیامبر گرامى این حرمت از تأکید بیشترى برخوردار است قرآن در این مورد مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون» (انفال /27).
«اى افراد با ایمان! خدا و پیامبر او را خیانت نکنید و به امانتهاى خود خیانت مورزید در حالى که مىدانید».
است .
درهاى رحمت خدا و مغفرت و آمرزش او، به روى بندگان باز است، این فیض گاهى بدون واسطه و احیاناً از طریق اولیاى او به افراد مىرسد از این جهت قرآن گنهکاران را دستور مىدهد که براى تحصیل مغفرت او، حضور پیامبر برسند و از او درخواست کنند که درباره آنان از خدا طلب مغفرت کند و در این حالت دعاى او مستجاب مىباشد و در پوشش مغفرت او قرار مىگیرند چنانکه مىفرماید:
«ولوانهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً» (نساء /64).
«هر گاه آنان که بر خویشتن ستم کردند پیش تو مىآمدند و خود طلب مغفرت کرده و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش مىکرد، خدا را توبهپذیر و رحیم مىیافتند.».